پیشی شاد رازی که خیلی راز بود پرتقال
وقتی هنریِتا تصمیم میگیرد یک کتاب واقعی بنویسد، امیلی و سوگلیِ من و غول سهکله و دوکلاه، از توی ذهنش میپرند بیرون و میآیند به دنیای نقاشی و هنوز هیچی نشده، آنقدر واقعی میشوند که وقتی داستان به جاهای ترسناکش میرسد، هنریِتا و گربهاش فلینی نمیتوانند جلوی جیغشان را بگیرند. بااینحال، هنریِتا هم مثل ما از اول نمیداند که آخر داستان قرار است چی بشود!
دیدگاه کاربران
هنـوز دیدگاهی ثبــت نشــده
اولیــن باشــید شــما