معرفی کتاب
کتاب صد سال تنهایی, گابریل گارسیا مارکز, بهمن فرزانه, امیرکبیر, سرگذشت شهر ماکوندو (و خاندان بوئندیا, بنیانگذارانش) رو از تولد تا مرگ تعریف میکنه و خود داستان هم از زبان همین شهر روایت میشه. درابتدا ماکوندو بیشباهت به فردوس اولیهی کتاب پیدایش نیست: جایی که «هنوز خیلی چیزا اسمی ندارن و برای نامیدنشون باید با دست بهشون اشاره کنی», و از ماجراهای اورسولا و خوزه آرکادیو و میلشون به کسب علم و دانش میفهمیم که مارکز انگار داره داستان خودشو از هبوط آدم و حوا و سرگذشت نوادگانشون تعریف میکنه. و از طرفی هم مارکز تو دوران کودکی تو دنیای حکایتهای کهن و فولکلورِ کلمبیاییِ مادربزرگش بزرگ شده و خیلی ازین این قصهها ریشه تو اساطیر اینکاها و آزتکها داشتن؛
پس روایت اسطورهای خودش رو نشان میدهد. اما علاوه بر این با یه نکتهی دیگه هم مواجه میشیم: «وجود سنگهای بزرگ و سفید شبیه تخم جانوران ماقبل تاریخ» و یه نمای تکاملی و در ادامه, دیدگاه تکنولوژیک و علمی. انگار که مارکز این مرد لاتینیتبار که دغدغهی گذار از سنت به مدرنیته رو داره میخواد روایت اسطورهای رو با مدرن تطبیق بده و سنتی و صنعتی رو باهم بزنه, و خب واسه رسیدن به این هدف چی بهتر از رئالیسم جادویی.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.