معرفی کتاب
معرفی و خرید کتاب زنبوردار حلب اثر کریستی لفتری ترجمه محمد صالح نورانی زاده نشر کوله پشتی
کتاب زنبوردار حلب نوشتهی کریستی لفتری که برندهی جایزهی اسپن وردز شده است به ماجرای زوجی در میانهی آشوب جنگ داخلی سوریه میپردازد. آنها فرزند خود را از دست میدهند و زن نیز نابینا میشود. این زوج اکنون مجبور هستند برای شروعی دوباره راهی سفری پرخطر شوند و خود را به انگلستان برسانند.
دربارهی کتاب زنبوردار حلب:
نوری زنبوردار است و همسرش افرا، یک هنرمند. آنها زندگی سادهای دارند و در شهر زیبای حلب سوریه به سر میبرند تا اینکه جنگ داخلی بیپایان در این کشور آغاز میشود و این زوج ناچار به فرار میشوند. فرزند آنها سامی در اثر انفجار بمب کشته میشود و افرا نیز بینایی خود را از دست میدهد. حالا این زوج رنجور و ناامید باید سفری خطرناک را از طریق ترکیه و یونان به سمت آیندهای نامشخص در انگلیس آغاز کنند.
کتاب زنبوردار حلب (The Beekeeper of Aleppo) تنها داستان خانوادهای نیست که تلاش میکنند روح زخمی خود را ترمیم نمایند بلکه شجاعت و پایداری آنها را برای مقابله با خطرات بسیاری به تصویر میکشد که اکثر پناهجویان با آن دست به گریبان میشوند.
جوایز و افتخارات کتاب زنبوردار حلب:
– برندهی جایزهی اسپن وردز
– نامزد جایزهی Dayton Literary Peace
– کتاب منتخب باشگاه کتابخوانی A BBC RADIO 2 در سال 2019
در بخشی از کتاب زنبوردار حلب میخوانیم:
باران شدیدتر میشود. مدارک را در کیفم میگذارم و از تپه بالا میروم تا به پانسیون برسم.
افرا جلوی در دولنگۀ اتاق نشیمن نشسته است. چند نفر دیگر از ساکنان پانسیون هم در اتاقاند و صدای تلویزیون را تا آخر زیاد کردهاند. مرد مراکشی ابروهایش را برایم بالا میاندازد. «حالت چطوره پیری؟» اینبار تمام جمله را به انگلیسی میگوید و چشمان تیرهاش برق میزنند.
میگویم: «بد نیستم پیری.» و زورکی لبخند میزنم. این کارم راضیاش میکند. از ته دل میخندد و دستش را روی زانویش میکوبد. دوباره پشت میز مینشینم و به بازتاب تصویرم در مانیتور خیره میشوم. کیبورد را لمس میکنم، اما دستم نمیرود که ایمیلهایم را بررسی کنم. چشمانم بهسمت در شیشهای کشیده میشوند. هر بار که باد شدیدتر و لامپش روشن میشود، انتظار دارم محمد را در حیاط ببینم.
به حیاط میروم و دنبال زنبور میگردم و بالاخره آن را زیر درخت پیدا میکنم. روی چند تکهچوب و برگهای ریخته بر زمین میخزد. دستم را جلویش میگیرم و روی انگشتم میخزد و بهسمت کف دستم میآید و بعد پاهایش را جمع میکند و لم میدهد، به همین دلیل او را با خود به داخل میبرم.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.